شعر در مورد صحیفه سجادیه

 

به نام خدا

 

طوبای صحیفه

به سر، افتاده سودای صحیفه 

به دل برپاست غوغای صحیفه‏

 

نمی‏یابیم راه رستگاری 

مگر باشیم دانای صحیفه‏ ....

 

 

 

طوبای صحیفه

به سر، افتاده سودای صحیفه 

به دل برپاست غوغای صحیفه‏

 

نمی‏یابیم راه رستگاری 

مگر باشیم دانای صحیفه‏

 

یکی فرزانه می‏جویم به گیتی 

که بگشاید معمای صحیفه‏

 

کسی را کو نباشد نور ایمان 

نخواهد شد به ژرفای صحیفه‏

 

خدا را مسألت دارم که روزی 

شوم غواص دریای صحیفه‏

 

نداند [1]  مرغ فکرت پر گشاید 

فراز عرش اعلای صحیفه‏

 

ز قلبی باصفا و پاک برخاست 

نیایش‏های والای صحیفه‏

 

به دلها باغبان عشق می‏کاشت 

درخت گلشن [2]  و رعنای صحیفه‏

 

یکی سیمرغ کوه قاف باید 

که پیماید بلندای صحیفه‏

 

شود روح نیایشگر به پرواز 

به همراه دعاهای صحیفه‏

 

صفای عشق باید تا نیوشی [3]  

به گوش جانت آوای صحیفه‏

 

به اوج آسمان علم و آداب 

برآید نثر زیبای صحیفه‏

 

درختش تا ابد بالنده و سبز 

نمیرد نظم برنای صحیفه‏

 

بخوان ای بلبل سرمست عاشق 

ترنم‏های شیوای صحیفه‏

 

سحر برخیز و با جانان صفا کن 

به آهنگین نواهای صحفیه‏

 

تنزل کرد روح از عرش اصلی 

شب قدر است یلدای صحیفه‏

 

کنون اندیشه‏ی پربار انسان 

زند صد بوسه بر پای صحیفه‏

 

همه عشاق می‏باید نیوشند 

سرود عشق از نای صحیفه‏

 

هر آن کو در سماء عشق پر زد 

بود سرمست رؤیای صحیفه‏

 

به بزم عشق گو عاشق نشیند 

نه، هر کس نیست شیدای صحیفه‏

 

به جز سجاد نتواند تنیدن [4] . 

کسی آن سبز دیبای صحیفه‏

 

بیا و با وضوی عشق بگزار 

نمازی در مصلای صحیفه‏

 

دل و جان گرسنه می‏رباید 

شکوه خوان یغمای [5]  صحیفه‏

 

زداید ظلمت و زنگار از دل 

فروغ ماه سیمای صحیفه‏

 

فضای بیکران آفرینش 

نوردد بادپیمای صحیفه‏

 

نهال جان همی بالنده گردد 

زانفاس مسیحای صحیفه‏

 

اگر صیقل دهی جان را به عرفان 

زنی پر تا ثریای صحیفه‏

 

برات هوشیاری از خدا خواه 

بشارت ده سکارای [6]  صحیفه‏

 

فرشته پر زند در آسمان‏ها 

به آهنگ مدارای [7]  صحیفه‏

 

به اوج هفت اختر جای دارد 

ز استغنا گداهای صحیفه‏

 

نباشد هیچ نظم و هیچ نثری 

به استحکام خارای صحیفه‏

 

اگر خواهی بگیری نو به نو، کام 

بجو پنهان و پیدای صحیفه‏

 

سپاس بی‏کران کردگاری 

که عرش اوست مأوای صحیفه‏

 

دل شب نغمه‏ای از دل برآور 

صفا کن باصفاهای صحیفه‏

 

اگر آهنگ داودی شگفت است 

مزامیرش [8]  نه همتای صحیفه‏

 

خدایا! بهره‏ی ما را فزون کن 

زآهنگ دل‏آرای صحیفه‏

 

عجب اعجاز کرده در نیایش 

جلا بخشد تجلای [9]  صحیفه‏

 

الها، از تو می‏خواهم به اخلاص 

به دل باشد تمنای صحیفه‏

 

زنم چنگ توسل در دو عالم 

به حبل الله یکتای صحیفه‏

 

یکی دل بسته‏ام از روی اخلاص 

به آن معشوق تنهای صحیفه‏

 

دمی از تنگناها هم برون شو 

نگاهی کن به دنیای صحیفه‏

 

تو را گر آرمان ارتحال [10]  است 

سفر کن سوی عقبای صحیفه‏

 

اگر خواهی ز رقیت [11]  رهائی 

نیایش کن به مولای صحیفه‏

 

اگر داری سر سیر و سیاحت 

به از فردوس، صحرای صحیفه‏

 

رها کن نغمه‏های تار و طنبور 

ترنم بشنو از نای صحیفه‏

 

شب تاریک قبرستان اموات 

نشنین در بزم احیای صحیفه‏

 

ورای پرده‏ی الفاظ بنگر 

پر از اسرار، جاجای صحیفه‏

 

ز مو باریکتر اسرار هستی 

بیاموز از الفبای صحیفه‏

 

بخوان تا می‏توانی با تدبر 

کتاب بهجت افزای [12]  صحیفه‏

 

معطر کن فضای جان و دل را 

ز عطرآگین سمن سای [13]  صحیفه‏

 

کند سرمست جان عارفان را 

مناجات ورع زای صحیفه‏

 

دریغا عمر فانی رفت از دست 

ندانستیم آرای صحیفه‏

 

هر آنکو از حجاب تن برون شد 

رود در عمق معنای صحیفه‏

 

اگر خواهی رهاگردی زآفات 

بخوان هر شب شکایای [14]  صحیفه‏

 

اگر چه آرزوها بی‏شمار است 

تو مگذر از منایای [15]  صحیفه‏

 

چو بگزیدی تو اخلاق خدائی 

چه بهتر از سجایای [16]  صحیفه‏

 

به جز اندیشه ورزان خداجوی 

که می‏داند خبایای [17]  صحیفه؟

 

خرد گر ناب باشد می‏تواند 

رود اندر زوایای صحیفه‏

 

هر آن کس اهل شد، رهپوی گردد 

کجا نااهل پویای صحیفه‏

 

اگر جویندگان، یابندگانند 

تو هم می‏باش جویای صحیفه‏

 

به لوح دل بباید نیک بنگاشت 

خط زرین خوانای صحیفه‏

 

شگفتا در فشانی می‏نماید 

عبارت‏های گویای صحیفه‏

 

نمی‏بیند گزندی از حوادث 

کتاب نغز و پایای [18]  صحیفه‏

 

ستایش مر خدایی را که برداشت 

نفاد [19]  از گنج دارای صحیفه‏

 

به حق حق، نمی‏باشد گزافه 

اگر خوانیم لولای [20]  صحیفه‏

 

قیاس شکل برتر شد پدیدار 

ز صغرا و ز کبرای صحیفه‏

 

بیا سیر و سفر آغاز بنما 

به سوی پور زهرای صحیفه‏

 

برون آرش ز کنج طاق نیسان 

به پا کن بزم ذکرای [21]  صحیفه‏

 

کلیم الله با آن معجزاتش 

بود حیران ز بیضای صحیفه‏

 

درود ما به خاک پای سجاد 

به نام اوست طغرای [22]  صحیفه‏

 

هوای نفس بگذار و فزون شو 

ز عرفانی وصایای صحیفه‏

 

من و مائی رها کن همت افزای 

نظر کن در ثنایای [23]  صحیفه‏

 

چرا از یأس، جان را خسته کردی؟ 

به دل افکن سجایای صحیفه‏

 

شگفتی نیست گر در طول ایاام 

فزون گردند ابنای صحیفه‏

 

متاع نظم و نثر نکته‏دانان 

کجا بهتر ز کالای صحیفه؟

 

ز اعدا جملگی توش و توان رفت 

خوشا حال احبای [24]  صحیفه‏

 

گریزان شو ز زقوم [25]  طبیعت 

نشین در ظل طوبای [26]  صحیفه‏

 

وساوس می‏رسد بر دل ز شیطان 

تو آنگه شو، ز بشرای [27]  صحیفه‏

 

بیا ای طفل جان، آسودگی کن 

همی در مهد علیای [28]  صحیفه‏

 

ز زنگار گناهان پاک کردی 

نیوشی گر ز خنیای [29]  صحیفه‏

 

بنوش ای طالب اسرار هستی 

از آن پاکیزه صهبای [30]  صحیفه‏

 

مقیم خانه‏ی دنیا چرائی؟ 

سفر کن سوی زورای [31]  صحیفه‏

 

چرا کاهل شدی؟ خیز و عطا کن 

حق اسماء حسنای صحیفه‏

 

بیا بگشای چشم جان و بنگر 

به کوه طور؟ موسای صحیفه‏

 

حیاتی نو به انسان‏ها ببخشد 

دم جان بخش عیسای صحیفه‏

 

بسا ظلم و ستم بر اولیا رفت 

عجب مظلوم یحیای [32]  صحیفه‏

 

رسد کسی طایر اندیشه‏ی ناب 

به اولی و به اخرای صحیفه‏

 

تو را احرام باید از هواجس [33] . 

عجب عیدی است اضحای [34]  صحیفه‏

 

دو دست خویش سوی آسمان کن 

چو ره یابی به ژرفای صحیفه‏

 

تو را در آسمان پرواز بخشد 

نیایش‏های غرای [35]  صحیفه‏

 

الا ای پادشاه ملک هستی 

به قربانت رعایای صحیفه‏

 

نه هر کس می‏تواند گشت آگاه 

ز اسرار و خفایای [36]  صحیفه‏

 

خدا را مسألت دارم که اسرار 

ببینم در مرایای [37]  صحیفه‏

 

برای راه و رسم زندگانی 

چه بهتر از فتاوای صحیفه؟

 

نباشد نزد رندان سحرخیز 

نکوتر از قضایای صحیفه‏

 

نداری گر رهی زی عالم غیب 

کجا دانی مزایای صحیفه؟

 

خیال از دام شیطانی رها کن 

نه افسانه است عنقای [38]  صحیفه‏

 

خدا را شکر می‏گویم شباروز 

که گشتم از اخلای [39]  صحیفه‏

 

چو دست از جان بشوئی همچو رندان 

خدا بینی به اثنای صحیفه‏

 

بیا در سرزمین جان بیفشان 

تولا و تبرای صحیفه‏

 

دلی خواهم خداوندا همه سوز 

مباد آن دل که اعمای [40]  صحیفه‏

 

کنون دلمردگی‏ها را رها کن 

مشو غافل ز شب‏های صحیفه‏

 

طلب کن با بصیرت تا توانی 

طریقت‏های مثلای [41]  صحیفه‏

 

حجاب چهره‏ی جان را برافکن 

بخوان درسی ز تقوای صحیفه‏

 

پس از قرآن، پس از نهج‏البلاغه 

کتابی نیست همتای صحیفه‏

 

مشام جان، معطر بایدت کرد 

در این بستان شتای [42]  صحیفه‏

 

در اینجا گوهر حکمت فراوان 

فراز آمد مسمای [43]  صحیفه‏

 

کتب را در نور دیدیم و لیکن 

کدامین است یارای صحیفه؟

 

نسیم دلنوازی می‏نوازد 

گل و گلزار بویای [44]  صحیفه‏

 

به هر حرفش هزارن در معنی 

پر از اسرار طاهای صحیفه‏

 

گدای معرفت، حاجات خود را 

بگیرد از عطایای صحیفه‏

 

ندیدم گر چه من بسیار گشتم 

به جز «عارف» شکر خای [45]  صحیفه‏

سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۴۲ ب.ظ
نویسنده : برنامه نویس
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
sampad | سمپاد
تمامی حقوق برای sampad | سمپاد محفوظ است . طراحی قالب : نقل بلاگ